میراث جرون
امروز : چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ساعت : ۰۵:۵۵
یادداشت

حادثه برخورد و واژگونی موتور سوار نوجوانان وجوانان درسطح استان

عبدالحسین اسدپور// این روزها وشب هاراکب نوجوان وجوانان موتورسیکلت در کل استان‌ در خیابانهای ...

تاثیرات آموزش بر اقتصاد

وحید حاج سعیدی// امروزه در دنیا تاثیر آموزش بر اقتصاد به یک اصل قابل ...

ضرورت ذخیره سازی باران در سدها

فروغ مسلم زاده // فعالیت مناسب سامانه بارشی در هفته جاری و برنامه‌ریزی‌های انجام ...

سیلی جوانمردی بر گونه نامردان

فروغ مسلم زاده // میراث جرون حمله دو شب پیش ایران این پیام را ...

چه زمانی شبکه های اجتماعی رفع فیلتر می شوند!؟

نماینده مردم صومعه‌سرا در مجلس درباره زمان رفع فیلترینگ شبکه‌های اجتماعی، بیان می‌کند ...

زیرساختهای گردشگری در هرمزگان نیازمتد توجه

مریم آقاجانی // توسعه زیرساخت‌های گردشگری جزایر هرمزگان به‌ویژه در بخش آب و برق ...

سواد رسانه‌ای چگونه می‌تواند در مواقع بحران به داد جامعه برسد

فروغ مسلم زاده // مردم در فضای مجازی رفتارهای هیجان‌آمیزی از خود بروز می‌دهند ...

جهش تولید با مشارکت مردم

فروغ مسلم زاده// رهبر معظم انقلاب در نام گذاری امسال، دو بعد جهش اقتصادی ...

((افزایش افسار گسیخته نرخ ارز تا کجا،مردم درمانده این همه بدبختی ))

عبدالحسین اسدپور/// ، این روز ها قیمت ها بطور سرسام اوری بالا می رود ...

((روز قدس فریاد عشق ))

به قلم عبدالحسین اسدپور /// ۱۷ فروردین برابر با ۲۵ رمضان ۱۴۴۵ ، روز ...

  • کد مطلب : 13987
  • تعداد نظرات : 0 نظر
  • تاریخ انتشار خبر : 16 مارس, 2017 - 09:16
  • شما اینجا هستید :یادداشت
  •   

    بزرگترین راز جهان

    برای من بزرگترین راز جهان بود…یک صندوقچه ی کوچک که همیشه آن را روی طاقچه ی خانه ی مادربزرگ می دیدم… آن روزها هنوز مدرسه نمی رفتم…مدام به این فکر می کردم یعنی چه چیزی داخل آن است؟ مدت های زیادی بود که ذهنم درگیر آن صندوق و قفل کوچکش بود.. بالاخره یک روز تصمیم […]

    برای من بزرگترین راز جهان بود…یک صندوقچه ی کوچک که همیشه آن را روی طاقچه ی خانه ی مادربزرگ می دیدم…
    آن روزها هنوز مدرسه نمی رفتم…مدام به این فکر می کردم یعنی چه چیزی داخل آن است؟
    مدت های زیادی بود که ذهنم درگیر آن صندوق و قفل کوچکش بود..
    بالاخره یک روز تصمیم گرفتم هرطور شده از راز آن با خبر شوم…شروع کردم به جمع کردن کلید های مختلف… هر بار که خانه ی مادربزرگ می رفتم پشتی ها را می خواباندم می رفتم بالای آن تا دستم به صندوقچه برسد…شروع می کردم به یکی یکی کلیدها را امتحان کردن اما انگار این قفل هیچ وقت قرار نبود باز شود…بارها و بارها کلید داخل قفل می شد ولی نمی چرخید… بارها به باز کردن صندوق نزدیک می شدم و دوباره نا امید می شدم…
    تا اینکه یک روز مادربزرگ آمد و با یک کلید کوچک قفل را باز کرد… بعد از آن به این فکر کردم که چطور می شود با صد کلید مختلف آن قفل لعنتی باز نشود اما با یک کلید کوچک انقدر راحت باز شود…
    از آن روز سال ها گذشت و حالا من هر وقت قفلی را می بینم یاد آن صندوقچه می افتم…
    یاد مشکلات و قفل هایی که در زندگی ام باز نمی شوند… قفل هایی که هر بار برای باز کردنشان کلید و روشی را امتحان کردم ولی باز نشد که نشد…
    گاهی کلید های زندگی دست به دست می شود … زندگیمان پر از قفل هایی می شود که کلیدش دست دیگری ست …
    حقیقت این است همه ی قفل ها کلید دارند ..
    اگر در زندگی قفلی را_مشکلی را_نتوانستیم باز کنیم معنایش این نیست آن قفل هیچ وقت باز نخواهد شد… فقط کلیدش دست ما نیست…
    حسین_حائریان

    برچسب ها :

    تبلیغ
    آیین بانک قرض الحسنه مهر ایران هیات گلف استان هرمزگان احمدمرادی oخبرگزاری علم و فناوری آفتاب جنوب