میراث جرون
امروز : شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳ - ساعت : ۱۶:۴۳
یادداشت

سناریوی بی سرانجام حقوق کارگران

فروغ مسلم زاده // وزیر کار درحالی از طی شدن مراحل پایانی لایحهٔ تغییر ...

توسعه اقتصاد دریامحور و شعار سال اولویت هرمزگان

فروغ مسلم زاده // اقتصاد دریا محور در بخش‌های مختلف دولت می‌تواند به مردم ...

توسعه و شکوفایی اقتصادی با مشارکت مردم

فروغ مسلم زاده// برای تحقق شعار جهش تولید با مشارکت مردم، اقتصاد کشور نیاز ...

جهش تولید با مشارکت مردمی استراتژی مهم توسعه اقتصادی است

فروغ مسلم زاده // جهش تولید با مشارکت مردمی در راستای تحقق شعار سال ...

حادثه برخورد و واژگونی موتور سوار نوجوانان وجوانان درسطح استان

عبدالحسین اسدپور// این روزها وشب هاراکب نوجوان وجوانان موتورسیکلت در کل استان‌ در خیابانهای ...

تاثیرات آموزش بر اقتصاد

وحید حاج سعیدی// امروزه در دنیا تاثیر آموزش بر اقتصاد به یک اصل قابل ...

ضرورت ذخیره سازی باران در سدها

فروغ مسلم زاده // فعالیت مناسب سامانه بارشی در هفته جاری و برنامه‌ریزی‌های انجام ...

سیلی جوانمردی بر گونه نامردان

فروغ مسلم زاده // میراث جرون حمله دو شب پیش ایران این پیام را ...

چه زمانی شبکه های اجتماعی رفع فیلتر می شوند!؟

نماینده مردم صومعه‌سرا در مجلس درباره زمان رفع فیلترینگ شبکه‌های اجتماعی، بیان می‌کند ...

زیرساختهای گردشگری در هرمزگان نیازمتد توجه

مریم آقاجانی // توسعه زیرساخت‌های گردشگری جزایر هرمزگان به‌ویژه در بخش آب و برق ...

  • کد مطلب : 41397
  • تعداد نظرات : 0 نظر
  • تاریخ انتشار خبر : 17 مارس, 2024 - 20:08
  • شما اینجا هستید :یادداشت
  •   

    ((بعد از ۴۰سال اورا دیدم قلبم به یک بار قلبم از حرکت ایستاد ))

      به قلم‌عبدالحسین اسدپور امروزبعد از چهل سال در کنار قبر برادرش‌، که مادر بزرگم درانجا دفن شده بود دوباره دیدمش.درکنار قبر مادر بزرگم نشسته ام، اری تو دنیای خودم بودم که یه صدای خیلی خیلی آشنا گفت: عباس شما کجا واینجا کجا ، فکر کنم قلبم برای چند لحظه از حرکت وایساد!خودرا جمع وجور […]

     

    به قلم‌عبدالحسین اسدپور
    امروزبعد از چهل سال در کنار قبر برادرش‌، که مادر بزرگم درانجا دفن شده بود دوباره دیدمش.درکنار قبر مادر بزرگم
    نشسته ام، اری
    تو دنیای خودم بودم که یه صدای خیلی خیلی آشنا گفت: عباس شما کجا واینجا کجا ،
    فکر کنم قلبم برای چند لحظه از حرکت وایساد!خودرا جمع وجور کردم
    و صاحب اون صدای آشنا نشست بود کنار قبر برادرش که براثر یک حادثه تلخ در عین جوانانی از دست بود اشک چشم را فرا گرفت ،
    جرأت این‌که برگردم عقب و نگاهش کنم رو نداشتم.
    زیر چشمی نگاه کردم.
    خودش بود…
    خشکم زد.
    توی یه لحظه کوتاه تموم بدنم بی‌حس شد.
    داشت به اطراف نگاه میکرد.
    یک لحظه سرش رو چرخوند و نگاهمون توی آن مکان با هم برخورد کرد…
    به سرعت نگاهش رو ازم گرفت.
    نمیدونم اونم من رو شناخت یا نه…
    توی تموم همان مکان از لابه لای قبرستان داشتم نگاهش میکردم.
    مثل همون موقع‌ها بود.
    فقط چنتا خط روی پیشونیش اضافه شده بود…
    کاش هیچ وقت ، مکان غروب نمی شد وعصر پنچ شنبه بود در یک روز بهاری که نسیم خنگی از لابه لای درختان به سمت ما هجوم می آورد ،یک لحظه نگاهش کردم
    همون‌طور که ۴۰ سال پیش نرسیدیم…
    اما رسیدیم!اما غروب آفتاب رسید وهمه واو از کنار قبر بلند شد
    در حالی که داشت چادر خودرا تکان می داد
    تموم بدنم یخ کرد.
    برگشتم.
    می‌خواستم به اندازه ۴۰ سال دلتنگی،
    ۰با تموم وجودم بگم “جانم”…
    اما پسربچه‌ای که از که از دور امد زودتر از من گفت بله مامان؟!؟!
    لرزش اشک توی چشمام باعث شد تصویر پسرک رو تار ببینم
    نگاهش کردم و بهش لبخند زدم
    اونم نگاهم کرد
    اونم لبخند ورفت ومرا باز با دلتنگی های ۴۰ سال پیش تنها نهاد ورفت ودیگر پشت سرش هم نگاه نکرد ومرابباخاطره های گذشته که مثل پرده سینما از جلوم دژه می رفتند در دهنم دوباره زنده شد.

    برچسب ها :

    تبلیغ
    آیین بانک قرض الحسنه مهر ایران هیات گلف استان هرمزگان احمدمرادی oخبرگزاری علم و فناوری آفتاب جنوب